آقا محمد سجادآقا محمد سجاد، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

قهرمان شکست ناپذير...

من محمدسجاد مکرمی هستم... یک قهرمان شکست ناپذیر...

مهارت هاي غير قابل ريا...

سلام به همگي 258 خوابونده بودمش توي اتاق خواب، روي تخت غير کودک! داشتم آشپزخانه را تميز مي کردم يکهو صدايش از سالن پذيرايي آمد!!!!!! ترسيدم که چطوري آمده اينجا! گفتم: باباش شما آورديش اينجا؟ اما خواب بودند پدر محترم! فهميدم خودش آمده پايين از تختمان. اما بعد از آن هر چه کرديم جلوي چشم خودمان از تخت بيايد پايين، آنچه ديديم دستان در هوا و نگاه ملتمسانه بود که توروخدا يکي منو بغل کنه بياره پايين!!!!!! بچه م نمي خواد مهارت هاش ريا بشه!   ــــــــــــــــــــــــــــــــ پي نوشت: اين هم براي خان دايي جان. و ديگر اينکه ما هر روز که اينجا را به روز نمي کنيم که با به روز نشدنش شما فکر هاي ناجوانمردانه مي فرماييد. ...
29 آذر 1391

داد نزنيم.

سلام به همه 253 يني مادري که سر بچه ش داد بزنه هنوز به رشدي نرسيده بوده که بچه دار بشه! اونم بچه ي به اين کوچيکي که غير از مهر و محبت نبايد چيز ديگه اي از مادر ش - يعني تمام پناهش- ببينه. ــــــــــــــــــــــــ اول از همه با خودم هستما. ...
22 آذر 1391

کيسه بکس.

سلام به همه 252 يه مدت هستش که محمدسجاد شده کيسه بکس پسر عمه جانش که دو سال و نيمشه... همينجوري رد ميشه با کنترل يا هر چي دستش باشه مي زنه تو سر اين طفلک... يا دستش رو مي کنه توي چشاش... يا حتي لگد مي زنه... يا حتي تر اينکه چهار دست و پا که هست محمدسجاد،​هُلش ميده و ميندازتش!!! من تنها کاري که مي کنم اينه که محمدسجاد رو بغلم نگه مي دارم يا مي ريم يه اتاق ديگه و مثلا باهاش قهر مي کنيم. و از دستش در حال فراريم معذرت خواهي مي کنه ها ،​قربونش برم خيلي مهربونه اما خب کتک زنش هم ملسه. عمه ي محمدسجاد هم اصلا مراقب پسرش نيست. اصولا از دور ابراز احساسات و ندامت و پشيماني مي کنه! کممممممممممک. چي کار کنم؟ يکي...
19 آذر 1391

دل بري مي کند.

سلام به همه 251 وقتي مي نشيند نگاهت مي کند مي خندد و کم کم ذوق مي کند... دل آدم برايش مي رود... وقتي مي نشيند و با اينکه هيچ مانعي در مقابلش نيست با چپ و راست کردن خود با تو دالي بازي مي کند... دل آدم برايش مي رود... اي داد از اين روزنگار که با سرعت گردباد مي رود. ...
18 آذر 1391

اولين شغل آينده ي من؛ آرايشگري

سلام به همگي 247 ديشب با مامانم دوباره موهاي باباجونم رو از ته زديم. خيلي حال داد. صداي ماشين ريش تراش خيلي بامزه بود. هر کار کردن اما من فرار کردم و نذاشتم موهاي قشنگ من رو حتي يه ذره کوتاه کنند. هوراااااااااا ...
12 آذر 1391

هديه...

سلام به همگي 246 آدم از کسي که دوستش دارد هر آنچه بگيرد،​ صدايش هم در نمي آيد. حتي شايد شادمان هم بشود. اين آنچه اعم  است از: يادگاري هاي کوچک و به يادماندني،  دستنوشته ها، حرف هاي زيبا، نصيحت هاي اصلاح کننده، و حتي بيماري. اين روز ها از کَرَمِ محمدسجاد من اين بوده که بيماري اي را که داشته مقداري را به من دهد. تا من هم دردش را متوجه شوم.   ...
11 آذر 1391

گياهخوار

سلام به همگي 245 اين هم پسر من! بعد از اينکه ني ني ها بلاهاي زيادي به سر پنبه(غزال) و جوجو (مينو) در آورده بودن، من اميدم به محمدسجاد بود که دوست دار حيوانات و گياهان باشه... با سرعت مي ره به سمت گلدون هاي موجود در اقصي نقاط خونه و علاوه بر اينکه مشتش رو از خاکشون پر مي کنه!! برگ هاشون رو هم مي گيره ميکشه!!!!!!!!!!!!! تا حالا چندتا برگ کامل از گياه شِفلرا و کنده و گاهي هم خورده!!!! نصف هم مي کنه برگ ها رو!!!! واقعا متاسفم... هم براي اينکه بچه م از آوان کودکي گياه خوار شده هم براي اين همه مسالمت آميز زندگي کردنش با گياهان. حتما اگر حيووني هم داشتيم  الان يا دست نداشت يا پا!!!!!   ...
9 آذر 1391